87/6/5
6:25 ع
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود،
میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود،
شکست دهد.
87/6/5
6:22 ع
87/6/5
6:16 ع
87/6/5
6:0 ع
اثر رفتار ما در دیگران
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد.
بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد.
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم روحی به مراتب عمیقتر از زخم فیزکی است.
دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند
87/6/5
5:50 ع
87/6/5
5:25 ع
تفاوتهای من و رئیسم!
وقتی من یک کاری را دیر تمام می کنم، من کند ھستم.
وقتی رئیسم کار را طول دھد، او دقیق و کامل است.
وقتی من کاری را انجام ندھم، من تنبل ھستم.
وقتی رئیسم کاری را انجام ندھد، او مشغول است.
وقتی کاری را بدون اینکه از من خواسته شود انجام دھم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دھم.
وقتی رئیسم این کار را بکند، او ابتکار عمل بخرج داده است.
وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او ھمکاری می کند.
وقتی من اشتباھی کنم، من نادان ھستم.
وقتی رئیسم اشتباه کند، او مانند دیگران یک انسان است.
وقتی من در محل کارم نباشم، من در گشت زدن ھستم.
وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
وقتی یک روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من ھمیشه مریض ھستم.
وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.
وقتی من مرخصی بخواھم، باید یک جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید می رفت چون خیلی کار کرده است.
وقتی من کار خوبی انجام می دھم، رئیسم ھرگز به خاطر نمی آورد.
وقتی من کار اشتباھی انجام دھم، رئیسم ھرگز فراموش نمی کن
87/6/5
5:20 ع
87/6/5
4:44 ع
چقدر شایسته ایم؟
87/6/5
4:42 ع
87/6/5
4:39 ع