87/6/27
11:30 ص
ادریسصلّی الله علیه
نجوم و کواکب با او بسخن آمدند،
از ماه پرسید که ترا چرا وقتی نور کم شود و گاهی زیادت؟
گفت بدانکه جرم من سیاهست و صیقل و صافی و مرا هیچ نوری نیست،
ولیکن وقتی که در مقابلهی آفتاب باشم بر قدر آنکه تقابل افتد از نور او مثالی در آینهی جرم من همچون صورتهای دیگر اجسام در آینه ظاهر شود.
چون بغایت تقابل رسم، از حضیض هلالیّت به اوج بدریّت ترقی کنم.
ادریس از او پرسید که دوستی تو با خورشید تا چه حدّست؟
گفت تا به حدی که هر وقت که در خود نگرم در هنگام تقابل خورشید را بینم زیرا که مثال نور قرص خورشید در من ظاهر است،
چنانکه همه ملاست،
سطح و صیقالت روی من مستغرقست به قبول نور او، پس در هر نظری که به ذات خود همه خورشید را بینم،
که اگر آینه را در برابر خورشید بدارند صورت خورشید درو ظاهر گردد، اگر تقدیراً آینه را چشم بودی و در آن هنگام که در برابر آفتابست در خود نگریستی همه آفتاب را اگر چه آهنست.
"انا الشمس" گفتی زیرا که در خود الا آفتاب نمیبیند.
اگر "انا الحقی" گوید
یا "سبحانی ما أعظم شأنی"عذر او را قبول واجب باشد "حتی توهمت مما دنوت انّک انّی"