سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

87/7/8
7:4 ص


فرهنگ اصطلاحات
جا تر است و بچه نیست: کنایه است از گم شدن چیزی یا فرار کردن کسی.

جا در رفتن ـ از: عصبانی شدن, خشمگین شدن.

جا به جا: فوری, بی درنگ.

جا خالی کردن: خود را کنار کشیدن.

جا خوردن: یکه خوردن, از شنیدن یا دیدن امری غیر منتظر تعجب کردن.

جا خوش کردن: اقامت کردن در جایی که معمولاً نباید زیاد ماند.

جا کن کردن: کسی یا چیزی را از جایی به جای دیگر بردن, غلتاندن.

جادو و جنبل: جادو و دعا گرفتن و پناه بردن به قوای موهوم ماورای طبیعی برای قضای حاجات.

جارچی: ندا دهنده, کسی که مردم را آواز دهد یا امری را به آنان ابلاغ کند یا خبری دهد.

جار زدن: سر و صدا راه انداختن, مطلبی را با صدای بلند به اطلاغ دیگران رساندن.

جار و جنجال: داد و فریاد, هو و جنجال.

جا زدن: کسی را به جای دیگری معرفی کردن, قالب کردن.

جان خود سیر شدن ـ از: از زنده ماندن بیزار شدن.

جان و دل کار کردن ـ از: با علاقة بسیار کار کردن.

جان آمدن ـ به: به ستوه آمدن, مستأصل و بی طاقت شدن.

جان کسی افتادن ـ به: آزردن, کتک زدن.

جان به در بردن: از مهلکه گریختن, از خطر حتمی جستن.

جان به سر شدن: سخت مضطرب و نگران شدن, بی قرار شدن, به حال مرگ افتادن.

جان به لب رسیدن: تمام شدن طاقت و صبر, به ستوه آمدن.

جان کسی را به لب آوردن: سخت آزار رساندن, کسی را در انتظاری طولانی و کشنده گذاشتن.

جان کسی را گرفتن: او را کشتن.

جان کندن: رنج بسیار تحمل کردن, تلاش و تقلا کردن, به سختی بسیار کاری را انجام دادن.

جبار: قاهر, مسلط.

جدا جدا: جداگانه, یک به یک, یکی یکی.

جرگه: گروه, زمره.

جرواجر خوردن: پاره شدن شدید, دریده شدن.

جر و بحث: مجادلة سخت در گفتار.

جز و وز: صدای سوختن اشیا و یا نالة اشخاص.

جستن: یافتن, پیدا کردن.

جفت زدن: با دو پا از جایی پریدن.

جفنک گفتن: یاوه گفتن, سخنان لغو و بی پایه گفتن, یاوه سرایی, هرزه درایی, ژاژخایی.

جک و جانور: جانوران موذی.

جگردار: با دل و جرئت, نترس.

جلاد: آنکه مأمور شکنجه یا کشتن محکومان است.

جل: پوششی که روی اسب و الاغ می اندازند.

جلدی: بی درنگ, به چالاکی, فوراً.

جلز و ولز: سوز و گداز, سوز و بریز, جز و لابه.

جل و جهاز: اسباب و لوازم عروس.

جلودار: آنکه سواره یا پیاده جلو مرکب ارباب حرکت می کند, پیشرو.

جم خوردن: تکان خوردن, حرکت مختصر کردن, برای انجام کاری آماده شدن.

جمع و جور: محدود و منظم و مرتب.

جمع و جور کردن: منظم کردن و مرتب ساختن وسایل زندگی.

جم و جور: جمع و جور.

جنباندن: حرکت دادن, تکان خوردن.

جنب خوردن: تکان خوردن, از جا برخاستن, آمادة اقدام و عمل شدن.

جنبنده: هر جاندار متحرک.

جن: موجودی متوهم و غیر مرئی, پری.

جواب رد دادن: پاسخ منفی دادن, پاسخ نامساعد دادن.

جوال: ظرفی بزرگ و کیسه مانند که از پشم بافته می سازند.

جور: نوع, گونه, قسم.

جور بودن: هماهنگ بودن.

جور کردن: تهیه کردن, آماده کردن.

جوش و جلا: تقلا و تکاپو, حرص و جوش.

جوش و جلا افتادن ـ از: از تقلا و تکاپو افتادن و آرام گرفتن.

جیغ و ویغ: داد و فریاد.

جیک در نیامدن: کمترین اعتراضی نکردن, صدا به مخالفت یا اعتراض بر نیاوردن.

جیک زدن: اعتراض کردن, صدا درآوردن.

 

چ

چارسوق: چهار راه میان بازار, چهار سوق, چهار سوک.

چارطاق: هر دو لنگة در به طور کامل باز بودن, چهار طاق.

چارقد: روسری بزرگ و چهارگوشی که زنان به سر کنند.

چاروادار: کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری کند, چهارپادارنده.

چاسان فاسان: شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته می شد.

چاق و چله: سرحال, سردماغ, فربه, سالم و شاداب.

چاک زدن ـ به: فرار کردن, جیم شدن, خود را از مهلکه بیرون بردن.

چال کردن: دفن کردن, به خاک سپردن.

چپاندن: چیزی را به زور و فشار میان چیز دیگر جادادن.

چپیدن: به زور جاگرفتن, با فشار وارد کردن به دیگران جایی را اشغال کردن.

چرا: بلی, آری.

چرا: چریدن, عمل حیوانات چرنده در چراگاه.

چراغ موشی: هر نوع چراغ کوچک و بدون شیشه ای که فقط از یک مخزن نفت و یک فتیله ساخته شده است و اندک نوری دارد.

چرب زبانی: چاپلوسی, تملق, شیرین زبانی.

چریدن: غالب شدن کسی بر دیگری, چیره شدن بر, فزونی یافتن بر.

چرت بردن: حالت خواب بر کسی غالب شدن.

چرت: خوابی کوتاه و اندک.

چرت زدن: گرفتار غلبة خواب شدن.

چرخ زدن: چرخیدن. گشتن برای تفریح و تماشا.

چرخ زندگی را گرداندن: نیازهای روزمره را برآوردن.

چزاندن: آزردن, به گفتار یا به کردار به دیگری آزار رساندن.

چسبیدن به کار: پی کاری را با جدیت گرفتن.

چشم ـ به (روی): تعارفی است که هنگام اطاعت از حرفی یا دستوری گفته می شود.

چشم کار کردن ـ تا (آنجا که): تا دور دست, تا جایی که می توان دید.

چشم از دنیا بستن: مردن, درگذشتن.

چشم انداختن: سرسری نگاه کردن.

چشم بر چیزی افتادن: واقع شدن نگاه بر آن, دیدن کسی یا چیزی را.

چشم به راه: کسی که در انتظار ورود مسافر یا مهمان عزیزی باشد.

چشم به راه کسی بودن: منتظر بودن, نگران بودن.

چشم چشم را ندیدن: سخت تاریک بودن.

چشم دیدن کسی را نداشتن: به نهایت حسود بودن, تاب دیدن توفیق و خوشی کسی را نداشتن.

چشم زدن: چشم زخم رساندن, کسی یا چیزی را از اثر چشم بد آسیب رساندن.

چشم غره رفتن: نگاه خشم آلود کردن, تهدید کردن با نگاه.

چشم و ابرو نشان دادن: دلبری کردن, عشوه آمدن, کرشمه ریختن.

چشم ها چهارتا شدن: دقت بیش از اندازه و یا تعجب شدید کردن.

چشم هم گذاشتن: چشم را بستن.

چشمه: قسم, نوع.

چفت کردن: در را با زنجیر بستن, محکم کردن و سفت کردن در.

چفت و بست دهان را محکم کردن: رازی را نزد خود نگه داشتن, رازی را حفظ کردن.

چلاق: انسان یا چهارپایی که دست یا پای او شکسته یا کج باشد.

چل و خل: ساده لوح, کم عقل.

چلة بزرگ: چهل روز از فصل زمستان که اول آن هفتم دی ماه و آخر آن شانزدهم بهمن ماه است. در نزد عوام کنایه ای است از سرمای سخت.

چلة تابستان: چهل روز از تابستان که اول آن پنجم تیر و آخر آن یازدهم امرداد ماه است. در نزد عوام کنایه ای است از گرمای زیاد.

چلة زمستان: چلة بزرگ.

چماق: گرز, عمود, چوبدست سر گره دار.

چم و خم: راه و روش, فوت و فن, آداب و رسوم.

چموش: سرکش, عاصی.

چندر غاز: پشیز, مبلغ ناچیز.

چنگ آوردن ـ به: به دست آوردن.

چنگ کسی افتادن ـ به: به دام کسی گرفتار شدن, اسیر کسی شدن.

چنگ کسی درآوردن ـ چیزی را از: با نیرنگ چیزی را که به دیگری تعلق دارد تصاحب کردن.

چنگ انداختن: چنگ زدن.

چون و چرا: عذر و بهانه.

چونه: گلوله ای از هر نوع خمیر.

چهار دست و پا راه رفتن: راه رفتن کودکانی که هنوز نمی توانند ایستاده راه بروند.

چهار ستون بدن: اسکلت بندی, استخوان بندی.

چهار میخ کشیدن ـ به: نوعی شکنجه که چهار دست و پای کسی را به چهار میخ بندند و شکنجه اش کنند.

چهار نعل: به سرعت, به تاخت و با عجله.

چیده: گل یا میوة از درخت کنده شده.

چیز دار: صاحب ثروت, متمول.

چیز فهم: تند ذهن و با شعور, شخص مبادی آداب و صاحب کمال.

 

ح

حال کسی دل سوزاندن ـ به: به حال و روز او غصه خوردن.

حال کسی جا آمدن: بازگشتن به حال طبیعی, به هوش آمدن.

حال نداشتن: بی حال بودن, مریض بودن.

حال و احوال کردن: سلام و احوالپرسی مختصری میان دو کس.

حال و روز خود را نفهمیدن: از فشار گرفتاری موقعیت خود را فراموش کردن.

حالا حالاها: کنایه است از مدت دراز.

حالا نه و کی: کنایه از اغتنام فرصت مناسب و از دست ندادن آن است.

حاضر به یراق: حاضر یراق.

حاضر یراق: حاضر و آماده, کسی که برای انجام کاری کاملاً آماده باشد.

حتم داشتن: مطمئن بودن, اطمینان داشتن.

حجله: اتاق آراسته, حجرة زینت کرده برای عروس و داماد.

حرامی: دزد, راهزن.

حرف کشیدن ـ از کسی: با زرنگی یا تهدید و آزار کسی را به سخن گفتن واداشتن, کسی را به سخن گفتن وادار کردن.

حرف درآوردن ـ به: از کسی حرف کشیدن.

حرف خود زدن ـ زیر: سخن خود را انکار کردن.

حرف به گوش کسی خواندن: برای ترغیب و قانع کردن کسی به انجام کاری با او بسیار صحبت کردن.

حرف توی دهن کسی گذاشتن: خواست خود را توسط دیگری ابراز داشتن بی آنکه گوینده از کم و کیف آن آگاه باشد.

حرف خود را به دیگری قبولاندن: کسی را با خواست و نظر خود همراه کردن.

حرف نداشتن: مخالف نبودن.

حرفی به میان نیاوردن: مسکوت نگه داشتن, سخن نگفتن.

حرف بی ربط: سخن بی معنی, حرف مفت.

حرف نرم: سخن ملایم و دلجویانه.

حساب بردن: ترسیدن, پرواداشتن, از کسی با ترس آمیخته به احترام اطاعت کردن.

حساب دست کسی بودن: متوجه موضوع بودن, جوانب کار را در نظر داشتن.

حساب کردن: خوب و بد چیزی را سنجیدن.

حساب کردن ـ روی کسی یا چیزی: به کسی یا چیزی امیدوار بودن, به کسی یا چیزی اعتماد داشتن.

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن: گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد.

حساب کسی را رسیدن: تنبه کردن.

حساب کسی را کفت دستش گذاشتن: از کسی انتقام گرفتن, تلافی کردن.

حساب و کتاب: رسیدگی به بستانکاری ها و بدهکاری ها.

حساب و کتاب کسی را روشن کردن: طلب یا بدهی کسی را معلوم کردن.

حسابی: کامل, کاملاً.

حظ کردن: لذت بردن, کیف کردن.

حق چیزهای نشفته ـ به: این اصطلاح پس از شنیدن حرف های عجیب و غریب به زبان جاری می شود و حاکی از تعجب بسیار است.

حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای کسی را دادن, جلو کسی درآمدن, آنچه سزاوار کسی است به او رساندن.

حق الله: اوامر خدا.

حق الناس: حق و حقوق مردم.

حقه زدن: فریب دادن, گول زدن.

حقه سوار کردن: حقه زدن.

حقة کسی نگرفتن: موفق به فریب کسی نشدن.

حقه باز: تردست, شعبده باز. کنایه ای است برای آدم زرنگ و دغلکار.

حلال کردن: از تقصیر کسی گذشتن یا دین او را بخشیدن.

حلقه به گوش: مطیع, فرمانبردار.

حمال: باربر.

حمامی: گرمابه دار.

حنای کسی رنگ نداشتن: اعتباری نداشتن, فاقد نفوذ کلام بودن.

حواس پرت: پریشان خاطر, پریشان حواس.

حواس پرتی: پریشان خاطری.

حواس کسی پرت شدن: به علت پریشانی از موضوع سخن دور افتادن.

حوصله کسی سر رفتن: بی تاب و تحمل شدن, خسته و ملول شدن.

حیص بیص: گیر و دار, مخمصه.

حیف: واژه ای است برای نشان دادن تحسر و تأسف, دریغا, افسوس.

حیف شدن: حرام شدن, نفله شدن, چیزی را به مصرف مناسب و عاقلانه نرساندن.

حیله به کار زدن: کسی را به تدبیر فریفتن و او را خام کردن و به مقصود خود رسیدن.

حی و حاضر: زنده و سر حال, زنده و آماده.

 

خ

خاتون: بانو, کدبانو, خانم.

خاطر کسی را خواستن: به کسی عشق و محبت داشتن.

خاطر جمع شدن: اطمینان پیدا کردن, آسوده شدن.

خاطر خواه: عاشق, محب, مورد علاقه, مطابق میل.

خاطر خواهی: عشق, علاقه, محبت.

خاک سپردن ـ به: دفن کردن.

خاک سیاه نشاندن ـ به: کسی را به ذلت و بدبختی انداختن, بدبخت و بی چاره کردن.

خاک افتادن ـ جلو کسی به: به کسی التماس کردن, با عجز و لابه از کسی چیزی خواستن.

خاک بر سر ریختن / کردن: چاره جویی کردن, فکر چاره افتادن.

خاک بر سر شدن: گرفتار مصیبت یا اندوه و ملالی شدن, داغ دیدن, پست شدن, از قدر و اعتبار افتادن.

خاک بر سر: بدبخت, تو سری خور.

خاک و خل: خلک و گرد و غبار.

خاکستر نشین: بدبخت, ذلیل, سیه روز.

خاله زا: خاله زاده.

خالی کردن: دزدیدن, زدن و بردن.

خانه تکانی: تمیز کردن خانه و وسایل آن به طور اساسی که معمولاً سالی یک بار و پیش از عید نوروز انجام می شود.

خانه خراب: بدبخت, بی چیز.

خانة بخت: مجازاً به معنی خانة شوهر.

خبر را آوردن: خبر مرگ کسی را آوردن, مردن.

ختنه سوران: مراسم شادی و سروری که در هنگام ختنه کردن نوزاد برپا می کنند.

خجالت آب شدن ـ از: نهایت خجلت زدگی به اعتبار آنکه شرمساری باعث عرق نشستن بر پیشانی می شود.

خجالت زده: شرم زده, شرمسار, شرمگین.

خدا خواستن ـ از: آرزومند, مشتاق, علاقه مند.

خدا خدا کردن: به خدا پناه بردن, خدا را خواندن برای برآوردن حاجتی.

خدا را بنده نبودن: نهایت کج خلقی و خود خواهی, عصیان و کفران.

خدمت کسی مرخص شدن ـ از: با اجازه از حضور او بیرون آمدن.

خر شیطان پیاده شدن ـ از: دست از لجاجت برداشتن.

خر از پل گذشتن: گره کارش باز شدن و از گرفتاری فراغت یافتن.

خراط: آنکه چوب تراشد و از چوب اشیایی سازد, چوب تراش.

خرت و پرت: خرده ریز, اثاثة مختلف و کم بها.

خر تو خر: بی نظمی, هرج و مرج, جایی که در آنجا هر کس هر کار دلش خواست بکند.

خرجی: پولی که برای معاش دهند, پولی که شوهر برای مخارج زندگی به زن خود می دهد.

خرخره: حلق, حلقوم.

خرد و خاکشیر: بسیار خسته, کوفته, له.

خرد و خمیر: صفت چیزی است که ریز ریز و ذره ذره شده باشد. مجازاً در مورد انسان به معنی خستگی شدید و کوفتگی بیش از حد به کار می رود.

خرد و خمیر شدن: له شدن, کوفته شدن, بسیار خسته شدن.

خر کردن: فریفتن.

خر مست: سیاه مست, مست مست.

خرناس: صدای خرخر آدم خوابیده.

خرناس کسی بلند بودن: کنایه ای است از در خواب عمیق بودن.

خر و پف: صدایی که به هنگام خواب از دهان شخص به علت تنفس از راه دهان خارج می شود.

خر و پف کسی بلند شدن: به خواب عمیق رفتن.

خروس بی محل: وقت نشناس, آنکه بی موقع حرف می زند یا بی موقع کاری می کند.

خستگی در کردن: استراحت کردن و ماندگی را از خود دور کردن.

خشت نشاندن ـ سر: زایاندن.

خشک زدن: مات و مبهوت ماندن.

خشک و خالی: صفت چیزی است که بخواهند آن را محقر و مختصر و ناچیز جلوه دهند.

خش و خش: صدایی مانند صدای خورد شدن برگ های خشک.

خفت: سبک مایگی, خواری.

خلاص شدن: راحت شدن.

خلق: عادت, خوی.

خم به ابرو نیاوردن: رنج یا مشقتی را در کمال شهامت و قدرت تحمل کردن.

خندق: گودالی که گرد حصار و قلعه و لشگرگاه کنند تا مانع عبور دشمن و سیل گردد.

خنده زدن ـ زیر: خندیدن.

خنگ بازی: دست به کارهای ابلهانه زدن, کارهای احمقانه کردن.

خنگ بازی درآوردن: کارهای احمقانه کردن.

خواب پریدن ـ از: بیدار شدن ناگهانی.

خواب زدن ـ خود را به: تظاهر به خواب بودن کردن.

خواهی نخواهی: به هر حال, به تردید, حتماً.

خود آمدن ـ به: متوجه شدن, درک کردن, هشیار شدن.

خورجین: کیسه ای که معمولاً از پشم تابیده ساخته می شود و دارای دو جیب است.

خورد کسی دادن ـ به: به زور به کسی غذا یا چیزی خوراندن.

خوش بر و بالا: خوش بدن, خوش ترکیب.

خوشحالی در پوست نگنجیدن ـ از: بسیار خوشحال بودن, از شادی روی پای خود بند نبودن, سر از پا نشناختن.

خوش خط و خال: خوش نقش و قشنگ.

خوش و بش: خوش آمد گفتن و احوالپرسی و چاق سلامتی گرم و گیرا با کسی کردن.

خون خون را خوردن: عصبانی شدن و چیزی نگفتن, خشمگین شدن و دم در کشیدن.

خون کسی به جوش آمدن: به اوج خشم و عصبانیت رسیدن.

خون خود غوطه خوردن ـ در: کشته شدن.

خیال کسی تخت بودن: آسوده خاطر بودن.

خیال کسی را راحت کردن: موجب اطمینان خاطر کسی شدن.

خیر چیزی گذشتن ـ از: از آن صرف نظر کردن.

خیره خیره نگاه کردن: با گستاخی نگاه کردن.

خیز برداشتن: جستن, آمادة حمله شدن و به سوی کسی یا چیزی حمله کردن.

خیس خالی شدن: کاملاً خیس شدن.



مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
مردمک ، mar2mak ، a ، Mar2makمردمک ، http://mar2mak.tk/ ، آآ ، رجب ، ایران ، afra ، افتخار ، معجزه ، شیعه ، mar2mak.parsiblog.com ، نماز توبه ، نماز مشکل گشا ، نوح ، نوروز ، نوروز یک جشن ملی ، هدیه خدا ، هر چه بنده بخواهد اجابت می­شود. ، هرگاه بنده ای مرا بخواند ، هزار راز ، هفت قانون معنوی موفقیتmar2mak مردمک ، هفده ربی ، همانند سیب باش ، وامان از غش ، وبلاگ مردمک ، ورسیدن به ارزو ها ، وصیت نامه داریوش هخامنش ، وصیت نامه مولانا ، وصـیـت نامـه ی داریـوش کـبـیـر ، وولادت امام رضا ، یاد گرفتم که ، یک سکوت ، کارمندان ایده‌های خوب ندارند ، کارنامه مدرسه ، کسی واقعا خدا را دوست دارد ، کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد! ، کلیپ ولادت امام رضا علیه السلام کلیپ ولادت امام رضا علیه السلام ، mardomak ، آ َAصمصام در مجلس نیایش ، شیفتگان شریعت علمی علوی ، صدای تاختن ، صدای شکستن اقتصاد ایران ، ضد وهابیت ، عاقبت کار ، عالم ، عباس ، عبدالعظیم ثواب زیارت ، عزت نفس ، عشق ، عطشان ، عظمت ، علامت @ ، علت پیشرفت ژاپنی‌ها را بدانید ، علم ، علی ، علی مولود کعبه ، عوامل عمده شکست مدیریت mar2mak ، عیسیی ، فراموش ، فردوسی و حب اهل بیت ، فرشته ها زن هستند ، فروش کوکاکولا در خاورمیانه ، فقر ، فهمیدن ، قابوس‌نامه ، قاتل حضرت زهرا کیست؟ ، قدر یک سیب ، قدم اول ، قرائت ، قصه عادت ، قلب ، قلب مومن جزیره خضراء است ... ، قیصر روم ، کبوتر ، کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ ، کسی که می خواهد اهل معرفت شود ، کلاغ و طوطی ، کلمات کلیدی: ، کهن ، کویر ، گرگ ، گریه کن ، گزیده یی از قابوسنامه ، لایق ، لیلة الرغائب ، لیلی مجنون ، ماجرای اسب ابی و لاک پشت(کمتر زچوبی نیستی....) ، مانع موفقیت ، مبادا رها کنی ، مترسک ، متفاوت ، محرم ، مدیران اسباب بازیهای جدید نمیخرند ، مدیران اشتباه نمیکنند ، مدیران روزنامه نمیخوانند، ، مدیران فراموش نمیکنند ، مدیران نمیخوابند ، مرحوم قاضی (ره) و حضرت امام خمینی (ره) ، معجزه زندیگیت ، معلم مردمک mar2mak ، معلول ، مکه ، مناظره میان (شیخ مفید )و عالم سنی ، منهج الصادقین ، مهمان خدا ، موبایل زدگی در ایران ، موسم است،حج کن! ، موعظه آیت الله جوادی آملی ، مولود کعبه ، موهبت الهی ، میلاد ، میلاد پیامبر مهربانی ، نابودگر ، ناتوانی شاه ، نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام ، نذر آرایشگر ، نقش انگشتر ، نماز امام رضا... ، آخرین کلمات ، آدم کربلا ، آزادی ، آفرین به حسادت! ، آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار ، آنجا بهشت نیست، دوزخ است. ، آیا میدانید: ، اا ، ابولفظل ، ارزش ، از امام هادی(ع) نقل شده است ، از قیود ، ازادی ، مردمک وبلاک ، مردمک وبلاگ ، مردمک ، مردمک mar2mak ، مردمک چشم ، مردمک، اهل آسمون، رحم، اهل زمین، mar2ma.tk ، مشکل فضا یی ، مشکلات زندگی ، مصر ، افتخار شیعه ، السلام علیک یا غریب الغربا السلام علیک یا علی ‌بن ‌موسی‌ ا ، المتمسکین بولایت امیر المومنین علی ابن ابیطالب (ع) ، امام حسن ، امام حسین از دیدگاه افراد مشهور ، امام رضا ، امام زمان ، امام صادق ، امام صادق ادعای دوستی ، امام محمر باقر ، امروز ، امن ، انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم است: ، او چه کسی ، اولین لعن کنندگان به آن دو اهل بیت بودند ,وبلاگ مردمکmar2mak, ، ایا ظاهر شما به کارتان صدمه می زند؟مردمک mar2mak مردمک ، ، Aآ کوچک کردن دنیا ، f ، َmar2mak ، mar2mak با 8 سوال در مورد حیوانات خود را بشناسید! ، mar2mak بوی محرم می آید ، ‌ علی ، "این الرجبیون" ، "نوروزتان نوروح باد " ، .parsiblog ، ? نکته‌ای که در نو‌آوری شرکت گوگل ، ،حجاب/ بهشت وحور/مناجات/مردمکmar2mak// ، 10 نکته مهم جهت حفظ آراستگی یک مرد مردمک mar2mak ، 10 کلید طلائی برای خلق زندگی ای که آرزویش دارید ,مردمکmar2mak ، 13 رجب ، رزق وروزی ، رستم ، رسم خوردن ماهی در شب نوروز ، رنگ دروغ ، روانشناسی رنگ‌ها mar2mak مردمک ، روزی دادی رایگان بیامورز رایگان که توخدایی نه بازرگان دانایی ده ، روزی نیز دهد ، ریسک ، زبان عربی ، زسفیر سابق انگلیس ، زمان زیادی نداری ، زندگی یک گل سرخ است ، زیبایی رایگان است مردمک mar2mak ، سال 2012 چه بر سر زمین خواهد آمد؟ ، سالروز شکافتن هر ساله ی کعبه مبارک باد ، ستاره ، سرنوشت برگ ، سعی ، سفید ، سوتک ، سوره حمد ، سیاه وسفید ، ش ، شاخه ی حیات ، شاگرد و راهب پیر ، شب یلدا ، شتر مرغی ، شجاعت ادامه دادن زندگی ، شرم ، شروع بلا ، شعبان ، شفاعت بی حد ومرزحضرت زهرا/مردمک/http://mar2mak.tk/ ، شکاف کعبه ، شگرد آیت‌الله مدرس برای کسب در آمد ، شما خدا هستید ، شمع ، شهادت پیامبر اکرم ص ، شهید ، شور ، شیرجه ، بدون شرح ، بزرگترین حکمت چیست ، بسم الله الرحمن الرحیم ، بندگان نیک خدا ، به طفیل ذوات مقدس محمد ، ایلیا ، شبر ، شبیر و فاطمه علیهم السلام ، بهترین راه ، بهشت در روح ، بوی محرم می آید ، بی نیازی ، بیل گیتس و جنرال موتورز ، پشتکار ، پنج کار برای دوری از گناه ، پند حکیانه در باب مشارکت با نزدیکان ، ت ، تئوری 30 دقیقه ایmar2mak ، تا بهشت دو قدم راه ، تاثیر سوره حمد ، تحیت بر ملائکه ، تست جدید روانشناسی با 8 سوال در مورد حیوانات خود را بشناسید! ، تشابه ذهن احمق و مردمک چشم ، تشکر به معنای حقیقی بی ریا خالص ، تفسیر امام رضا (ع) از قرآن کری ، تلاش ، تنها یک موعظه ، تنهایی ، تولد ، ثواب ، جان ، جایگاه ، جرم چیدن گل ، جواز بهشت ، چتر لطف و مرحمت الهی ، چرا آدمى گاهى مطالبى را که مى داند به یاد نمى آورد. ، چرا به غرق گناه شدن خوشنود شدیم ، چشمه ، چفیه ، چه کسی یا کسانی وموجبات شهادتش را فراهم کردند ، چو بیشه تهی ماند از نره شیر ، حب علی(ع) ، حجاب درایین زرتشت ، حداقل شرط لازم برای موفقیت . ، حدیث امام رضا(ع) ، حرفهایی برای نگفتن ، حضرت زهرا ، حضرت زینب کبری :روز پرستار :فرشتگان سفید پوش ، حضرت علی اکبر علیه السلام ، حکایتی از آیت الله قاضی و آیت الله خوئی ، حمد سوره حمد نماز صبح ، حکمت خدا ، خدا را دوست دارم ، ، خدا همه جا هست ، خری در چاه // ، خسته آور ، خطر ، خورشید ، داستان دختر نمرود و حضرت ایراهیم علیه‌السلام و آتش ، داستان مداد ، داستان مدیریتی ، دانشگاه استنفورد ، دانشنامه رشد ، دانه عشق ، دختر خانم ودو راهب ، در بسته باز کردن ، دروازه بهشت ، دریا ، دست هایی مقدس ، دعا از نیزه کارگرتر اس ، دل ، دلیل تنهایی ما... ، ده روش غلط مدیریت مردمک mar2mak ، دو تیپ افراد سازمانی ، دیار قوم لوط ، دیروز امروز خدا بخیر کنه فردا را ، دین و مذهب جن : ، دیوار شیشه‌اى ، دیوانه ، ذهن ، ذهن احمق ، راز موفقیت ، راز موفقیت در زندگی ، رازی نهان ، راه نجات mar2makمردمک ،
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ