87/12/14
11:18 ع
•گاو ما ما می کرد
•گوسفند بع بع می کرد
•سگ واق واق می کرد
•و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
•شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
•موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
•دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری
تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می
کرد.
•پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ
شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا
چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
•برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .
•اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
•الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی
مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان
ها را سیر کند.
•او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
•او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
اما
او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به
همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.