اکنون هنگام در رسیده است،
لحظه ی دیدار است.
ذی حجه است،ماه حج،ماه حرمت،شمشیرها آرام گرفته اند و شیهه ی اسبان جنگی و نعره جنگجویان و قداره بندان در صحرا خاموش شده است.
جنگیدن،کینه ورزی و ترس،زمین را،مهلت صلح،پرستش و امنیت داده اند،
خلق با خدا وعده ی دیدار دارند،
باید در موسم رفت،به سراغ خدا نیز باید با خلق رفت.
صدای ابراهیم را بر پشت زمین نمی شنوی؟
(( و اذن فی الناس بالحج!یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق))
موسم است.هنگام در رسیده است.
به میعاد برو،به میقات!ای بازخوانده ی خداوند لحظه ی دیدار است!
موسم است،میقات است.
ای لجن با خدا دیدار کن!
ای که زندگی، جامعه،تاریخ، تو را ((گرگ)) کرده است یا ((روباه)) یا ((موش)) و یا ((میش)).
موسم است،حج کن!
به میقات رو،با دوست انسان،آنکه تورا انسان آفرید وعده ی دیدار داری.
از قصرهای قدرت،گنجینه های ثروت و معبدهای ضرار و ذلت و از این گله ی اغنامی که چوپانش گرگ است،
بگریز.
نیت فرار کن.
خانه ی خدا را،خانه ی مردم را،
حج کن....