89/9/11
3:21 ع
افلاطون (Plato)
الهیات مسیحی تا قرن 13 بیشتر تحت تاثیر افلاطون است تا ارسطو.
مجموعه نظریات افلاطون در آثار زیر متجلی است:
دفاعیه (Apology)
رسالت (Epistles)
مکالمات (Dialogues)
جمهوری (Politeia)
عمدهی آرای افلاطون:
1. مدینهی فاضله (Utopia)
- مدینهی فاضله مدنظر افلاطون\ آرمانشهری است دارای سه طبقه: حکما، سربازان و مردم عادی
- تعلیم و تعلم در دو بخش موسیقی و ورزش متمرکز است
- آثار هومر و هزیود باید منع شود چون در این آثار خدایان حرکات ناشایست انجام میدهند که مغایر اخلاق پسندیده است.
- شعرا در آرمانشهر جایی ندارند.
- در هنر نمایش شخص خوب نباید از بدها، زنان، بزرگان و فرومایگان تقلید کند.
- نمایشنامه، جز قهرمانِ مردِ نجیب و شریف و بیعیب نباید قهرمان دیگری داشته باشد.
- در موسیقی مقامهای لیدیایی و ایونی ممنوع است زیرا اولی غمانگیز و دومی سستیآور است. اما مقامهای دوری (در وصف شجاعت) و فریژی (برای اعتدال) جایز است.
2. نظریه مُثُل (Theory of forms)
- این نظریه در کتاب جمهوری آمده است
- در این نظریه جهان به دو قسمت مجزا تقسیم میشود: مابعدالطبیعه و عالم طبیعت و ماده.
- عالم مابعدالطبیعه فارغ از زمان و مکان بوده و حقیقی است. تمام مُثُل (الگوهای اولیه) غیرقابل تغییر و جاودان و غیرمحسوس و غیرمادی هستند.
- عالم طبیعت، تقلید شده و رونوشت عالم مُثُل است: فناپذیر و قابل تغییر، محسوس، ظاهری، ناقص و غیرواقعی.
- "شناخت" از طریق حواس، شناختی ناقص، روان و درحال تغییر است.
- "شناخت" از طریق عقل، شناختی کامل و واقعی؛ غیرقابل تغییر و ثابت است.
- شناخت ما به عالم مُثُل از طریق عقل است نه حواس.
3. افسانه غار
- در تشریح مُثُل، عالم موجود به غار تشبیه شده است.
- انسانها در غار و به اجبار پشت به دیوار غار دارند. پشت سرشان آتشی روشن است و سایههایشان را به دیوار غار میبینند. اما از علت سایهها بیاطلاعند.
- عالم مُثُل، همان مکان حقیقی بیرون غار است.
4. بقاء روح
- روح پیش از حلول در جسم وجود داشته است. وقتی بدن انسان حلول کرد همهی مُثُلهای اعلا را فراموش میکند.
- روح در حسرت بازگشت به جهان و مبداء اصلی است. افلاطون این حسرت را "اروس" (خدای عشق یونانیان) به معنای عشق مینامد.
- سپس روح دستخوش تغییرات میشود. شوق بازگشت به اصل خویش دارد. بنابراین تمام محسوسات جهان در نظرش بیمقدار و ناقص است.
- اگر انسان به بازتاب مُثُلها در جهان دلخوش کند، به حقیقت سایهها پی نمیبرد و به سایهها خو میکند و فناناپذیری روح خود را از یاد میبرد.
- ثنویت افلاطون: روح و جسم، معقولات و محسوسات، تعقل و ادراک حسی، زیبایی و زشتی؛ در همهی این جفتها اولی ارزش است و برتر از دومی. لذا اخلاق ریاضتکشانه یعنی پرهیز از دومی و توجه به اولی؛ که در مسیحیت تا حدودی و در مانویت به طور کامل تجلی یافت.
5. معرفت و ادراک
- یگانه معرفت حقیقی مربوط به مفاهیم است.
- افلاطون در رسالهی "تهتئوس" منتقد این امر است که معرفت و ادراک یکی هستند و معتقد است که ما از راه چشم و گوش ادراک میکنیم نه با چشم و گوش.
- ذهن برخی چیزها را به وسیلهی خودش مورد تفکر قرار میدهد و باقی را از راه دستگاههای جسمانی. پس نتیجه میگیریم که معرفت، تفکر است.
- در رسالهی منو آمده است: معرفت خاطرهای است که روح از زندگی قبلی با خود میآورد و منشاء آن عالم مُثُل و غیرمحسوس است.
6. محاکات و تقلید، مایمسیس (Mimesis)
- واژه مایمسیس از یونان دوره اسطوره با هنر و زیبایی پیوند داشته است. در قرن 5 ق.م مایمسیس از حوزهی آیینها و مراسم مذهبی به قلمرو فلسفه وارد شد و به تقلید و نمایش و یازنمایی جهان خارج اطلاق شد. افلاطون نیز مایمسیس را به معنای تقلید و گرتهبرداری از پدیدارها و نمودهای طبیعی به کار برد.
- افلاطون در دفتر دهم از کتاب جمهوری، هنر را تقلید و گرتهبرداری صرف از واقعیت میداند. بعدها همین رویکرد در قرنهای بعد به خصوص قرن 19 م. در مکتب طبیعتگرایی (ناتورالیسم) پدیدار شد.
7. هنر و دوری از حقیقت
- از نظر افلاطون هنر وجهی از تقلید و مایمسیس است. مثلاً یک انسان واقعی برداشتی است از انسان حقیقی در عالم مُثُل، پس به اندازهی یک مرتبه از حقیقت فاصله دارد. تصویر انسان برگرفته یا تقلیدی است از انسان طبیعی و ملموس. این برداشت (کپی)، برداشت از حقیقت است. پس به اندازهی دو مرتبه از حقیقت فاصله گرفته و تنزل یافته است.
- افلاطون نخستین فیلسوفی است که میان هنر و نیروهای ماورایی جدایی ایجاد کرد.
- وی در آرمانشهر خود، وجه آموزشی و اخلاقی هنر را قبول دارد.
8. انواع هنر از نظر افلاطون
- اول، هنر اکتسابی یا تقلیدی
- دوم، هنر ساختن، که بر دو گونه است: هنر خدایی (ساختن به معنای راستین) و هنر انسانی (تقلیدی)
9. زیبایی (Kallon) از نظر افلاطون
- افلاطون به جنبهی کارکردی و کاربرد اجتماعی اثر هنری توجه دارد. لذا "زیبایی" یک اثر هنر در "سودمندی" آن است.
- جایگاه زیبایی حقیقی و آرمانی در عالم مُثُل است.