89/1/28
7:30 ع
مناظره
میان (شیخ مفید )و عالم سنی
در
عصر شیخ مفید یکی از علمای بزرگ اهل سنت در بغداد مجلس درسی داشت که (
قاضی عبدالجبار )خوانده میشد .
روزی
قاضی عبدالجبار در مجلس درس خود نشسته بود و علماء و شاگردان حاضر بودند،
در آن روز شیخ مفید نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست. قاضی تا آن روز
شیخ مفید را ندیده بود ، اما وصفش را شنیده بود .
پس
از لحظاتی شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت ( آیا اجازه می دهید در حضور این
دانشمندان سوالی از شما بپرسم ؟ )
قاضی :
بپرس
شیخ
مفید : این حدیثی که شیعیان وارد کرده اند که پیامبر اکرم (صلوات الله علیه
واله ) در صحرای غدیر در باره آقا امیر المومنین علی(علیه السلام) فرمود: (
من کنت مولاه فهذا علی مولا؛ هرکس من مولای اویم این علی مولای اوست . )
آیا صحیح است و یا شیعه آن را ساخته است ؟
قاضی :
این روایت صحیح است .
شیخ
مفید : منظور از کلمه (مولا)در این روایت چیست ؟
قاضی :
منظور رهبری و اولویت است .
شیخ
مفید : اگر چنین است ، پس طبق فرمایش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله )
حضرت علی( علیه السلام) رهبری و اولویت بر دیگران دارد ، بنابراین این همه
اختلاف و دشمنی ها بین شیعه و سنی برای چیست ؟
قاضی
ای برادر ! این حدیث {غدیر} روایت است ولی خلافت ابو بکر درایت و امری مسلم
است و آدم عاقل به خاطر روایتی ، درایت را ترک نمی کند .!{البته حدیث و
حادثه غدیر با حضور 120000 نفر هم روایت و هم درایت است .}
شیخ
مفید : شما در باره این حدیث چه می گویید : که پیامبر اکرم(صلی الله علیه
واله ) در شان مولا علی (علیه السلام) فرمودند : {یا
علی حربک حربی و سلمک سلمی ؛ علی جان ! جنگ با تو ،جنگ با من و صلح با تو ،
صلح با من است.}
قاضی :
این حدیث صحیح است .
شیخ
مفید : بنابراین آنانکه جنگ جمل را به راه انداختند مانند : طلحه و زبیر و
عایشه و... و با علی (علیه السلام) جنگیدند ، طبق
حدیث فوق و اعتراف شما به صحت آن باید با شخص رسول خدا (صلی الله ) جنگیده
باشند و کافر باشند .
قاضی :
ای برادر ! آنها < طلحه و زبیر و عایشه و...>
توبه کردند .
شیخ
مفید : جنگ جمل درایت و قطعی است ، ولی در این که پدید آورندگان جنگ توبه
کرده اند ، روایت و شنیدنی است و به گفته تو : نباید درایت را فدای روایت
کرد و مرد عاقل به خاطر روایت ، درایت را ترک نمی کند !
قاضی
در پاسخ این سوال فروماند و پس از لحظه ای درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت:
تو کیستی ؟
شیخ
مفید : من < محمد بن نعمان >
هستم .
قاضی
همان دم برخواست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشاند و به او گفت : <
انت المفید حقاً ؛تو در حقیقت مفید و فایده بخش هستی !>
علمای
مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند ، قاضی به آنها گفت :
من در پاسخ این شخص (شیخ مفید ) درمانده شدم ، اگر هر یک از شما پاسخی دارد
، برخیزد و بیان کند .
هیچ کس
برنخاست ، به این ترتیب شیخ مفید پیروز شد و لقب <مفید
> در این مجلس برای او برسر زبانهای مردم افتاد .