87/12/27
9:57 ع
87/12/27
9:16 ع
شاید
هر روز نام چند محله قدیمی تهران را بشنویم یا بخوانیم بی آنکه بدانیم چرا
به این نامها معروف شده اند. علیرضا شیرازی مدیر سایت های بلاگفا و
پارسیک با استفاده از منابعی چون کتاب اول و ویکی پدیا و دیگر منابع در
وب، اطلاعاتی درباره نام برخی محلههای تهران گرد آورده است. به نظر جالب
می آید:
87/12/27
9:3 ع
منتظر بود تا ساعت سال تحویل بشود.
یک سال بود که منتظر بود ...
زیرلب می خواند:"یا مقلب القلوب و الابصار"
یک عمر بود که منتظر بود ...
نجوا می کرد :"یا مدبر الیل و النهار "
منتظر روز "تولد" بود ...
می دانست که همه را می داند حتی اگر خودش هم فراموش کرده باشد ...
فریاد می زد :"یا محول الحول و الاحوال"
منتظر سال تحویل بود ...
می خواست " نو " شود ...
می خواست با طبیعت دوباره "نو" شود ...
پس می خواند :"حول حالنا الی احسن الحال"
بارها تکرار کرد ... تا در نوروز ، "نوروح" شود ... .
امیدوارانه به امید بخشایش بود و هست و خواهد بود !
"نوروزتان نوروح باد "
87/12/27
8:46 ع
یادش بخیر اونوقتها
زمانهای نه زیاد دور که البته خیلی وقته
خیلی راحت و عمدااز یادش بردیم
تیتر همه روزنامه ها ومجلات در آغاز سال نو این بود
اامام علی (ع) می فرماید:
87/12/27
8:13 ع
شخصی نزد امام حسین ـسلام الله علیه ـ آمده و عرضه داشت که :
من مردی معصیت پیشه ام، گناه زیاد می کنم
اما نه چنین است که عصیان خداوند را بخواهم و گناه کردن را
دوست داشته باشم،
بل گناه نکردن را نمی توانم،
از پس هوای نفس بر نمی آیم.
صبر و استقامت ندارم و در مقابل هجوم طوفان گناه،خم می شوم.
راهی به من بنمایان و دلالتی بکن که از پس این بیماری بر آیم.
امام حسین ـ سلام الله علیه ـفرمود:
پنج کار بکن و از پس آن هر گناه و معصیتی که می خواهی مرتکب شو.
عرض کرد آن
پنج کار چیست؟
87/12/27
7:51 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
سلیمان
فرزند داوود انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و
سلیمان به دولت آن نام دیو پری را تسخیر کرده و به خدمت خود آورده بود
چنانچه برای او قصر و ایوان جامه ها و پیکر ها می ساختند،
این دیو همان
لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و
اگر در بند و فرمان سلیمان روح آیند خادم دولت سرای عشق شوند.
روزی
سلیمان انگشتری خود را به خادم خود سپرد و به گرمابه رفت؛
دیوی از این واقعه
باخبر شد،
در حال خد را به صورت سلیمان درآورد
ادامه مطلب... 87/12/24
9:25 ع
کرم شب تاب
روز
قسمت بود و خدا هستی را قسمت می کرد .
خدا گفت : چیزی از من بخواهید هر چه
که باشد .شما را خواهم داد سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار
بخشنده است...
87/12/24
9:21 ع
خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود:
ای پسر عمران !
هرگاه
بنده ای مرا بخواند ،
آن چنان به سخن او گوش می سپرم که گویی بنده ای جز
او ندارم
اما شگفتا که
بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای
اویند جز من.
87/12/24
9:9 ع
87/12/24
8:52 ع
مردی پرسید از یوشع که:
-چرا خدا از راه بوته ی خار با موسی (ع) صحبت کرد؟
یوشع پاسخ داد
-اگر
هم درخت زیتون یا بوته ی تمشکی را انتخاب می کرد ،
همین سوال را می کردید
.!!!
اما سوالتان را بی جواب نمی گذارم .
خدا بوته خار بیچاره و کوچکی را
انتخاب کرد تا بگوید:
بر روی زمین جائی نیست که :
(( او ))
حضور نداشته باشد .